آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

نیمی از من ، نیمی از تو

...

1392/4/19 0:09
نویسنده : غزال
551 بازدید
اشتراک گذاری

مامان جون چی بگم که امروز  مردم... با هر جیغ تو مردمممم

هنوز دستام داره میلرزه و قلبم تند تند میزنه و نفسم تنگه! هنوزم خون خشک شده تو رو دستم هست و من با دیدنش همینجوری اشک میریزم

مامان منو ببخش ... منو ببخش مواظبت نبودم... الهی بمیرم که انگشت ظریفت لای در موند... الهی بمیـــــــرم که از درد به خودت میپیچیدی و جیغ میزدی و اشک میریختی و من وبابا فقط شوکه شوده بودیم و دور خودمون میچرخیدیم

مامان منو ببخش ... کاش میمردم و امروز نمیدیدم... کاش تمام انگشتای من لای در میموند و اون انگشت کوچولوی ناز تو اینجوری تیکه نمیشد و خون نمیومد

اصلا یک لحظه اتفاق افتاد داشتم نگات میکردم مثل مرده ها نمیتونستم حرکت کنم ... وای وای وای ... مامان از ظهر که این اتفاق افتاده یک ریز دارم اشک میریزم . نمیتونم جلو خودمو بگیرم

بعدالظهر هم لکه های خونتو جلو در بالکن دیدم زار زدم...

تو اورژانس که داشتن دستتو بخیه میزدن نذاشتن بمونم... مامان جونم ... نمیدونی چی کشیدم اون بیرون... مطمئنم نفس نکشیدم... اون لحظه ها مردم ! مطمئنم ... به خدا دیگه نا نداشتم بیام طرفت فقط افتاده بودم رو صندلی و تورو تماشا میکردم از دور که دل میزدی و دستتو به طرفم دراز کرده بودی... نمیتونم بنویسم ... اشکام نمیذاره  خودمو نمیبخشم هیچ وقت... قلبم بد جور زخمی شده هیچ وقت هم پاک نمیشه ... یادم بمونه که همیشه و همیشه حواسم بهت باشه. آخه تو از کجا میدونستی که اینجوری میشه. من نباید میذاشتم. آخه تو به این کوچولویی چرا باید همچین دردیو تجربه کنی. الان دستت تو پانسمانه! وقتی کار بخیه تموم شد فقط خودتو انداختی تو بغلم و از حال رفتیو من بازم مردم! بغض داره خفم میکنه. من خیلی ضعیفم خدا! توروخدا امتحانم نکن. خدا میدونی خیلی برام عزیزی و خیلی دوستت دارم و همیشه به تو تکیه کردم عاجزانه خواهش میکنم ... خدایا من طاقت ندارم با عزیزام امتحانم نکن! هر چی بلا میخواد سرشون بیاد سر من بیار. 100 برابرشو سر من بیار.  خدایا دفعه بعدی اگه باشه من میمیرم... شک ندارم...

اینقدر گریه کردی... جیغ زدی... اشک ریختی که بعدش خوابیدی... 3 ساعت خوابیدی و گاهی تو خواب دل میزدی. من همینجوری بغلت کرده بودم و گریه میکردم. بیدار که شدی همه چیز یادت بود سریع دستتو به طرفم دراز کردی و گریه الکی کردی و گفتی بوسش کنم... یعنی تا دنیا دنیا باشه حاضرم دستتو ببوسم شاید کمی اروم بشم. فردا هم وقت ارتوپد گرفتم که عکس انگشتتو بهش نشون بدم . هر چند پزشک عمومی اورژانس گفت خوبه ولی من نمیتونم آروم باشم.

خدایا جگر گوشه مو ... عشقمو... زندگیمو... نفسمو... فقط و فقط به خودت میسپارم

مواظبش باش

دلم نمیخواس این خاطرات تلخو انیجا بنویسم ولی فط با نوشتنش آروم میشدم. احساس میکنم با خودت درد و دل کردم و تو هم به حرفام گوش کردی و منو بخشیدی. دوستت دارم تمام تمامِ زندگی من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (17)

مرجان مامان اران
19 تیر 92 1:38
اخی عزیز دلمممممممممممممممممممم خیلی ناراحت شدم بخدا منم گریم گرفتتتت الهییی فداتش ممممممممم ایشالا که چیزیش نیستو زودی خوب میشه و هیچ وقا اتفاق بد نمیوفته دیگه
متين
19 تیر 92 3:35
آرتين جونم الهي قربونت برم، امروز دل مامان غزال هزار برابر دستت خون شد و به درد آمد،انشاالله كه تن و روحت هميشه سالم باشه و ديگه هيچ وقت اين لحظه هارو تجربه نكني عزيز دلمي. خاله متين و ماهان 
خاله یاسی
19 تیر 92 13:33
الهی بمیرم برات خاله جون غزال جون تو هم ناراحت نباش دیگه برای هر بچه ای ممکنه پیش بیاد مطمئن باش خدا مراقب این فرشته ها ی کوچولو هست
سیاکیا
19 تیر 92 13:42
الهی بمیرمممممممممممم بچه چی کشیدهههههههههههههههههههه فدات بشه خالههههههههههه وای زغال میدونم چقدر زجر کشیدی ویانا هم از 4پایه ک افتاد اونم با کمر و سر منم زجر کشیدم این وروجکا تا بزرگ شن مارو میکشن از استرس ایشالا همیشه سالم باشه بوسسسسسسسسسسسس
سیاکیا
19 تیر 92 13:42
زغال جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ به وی وی رای دادی؟؟؟؟؟؟؟
مامان نیکادل
19 تیر 92 16:50
الهی... خیلی ناراحت شدم انشالله دیگه هیچ وقت از این اتفاق ها نیفته برات خاله جون غزال جون میدونم خیلی سختی کشیدی ولی خدارو شکر که بدتر از این نشد
مینا مامی پویان
19 تیر 92 20:27
وایییی خاله بمیره براتتتت چقدر درد کشیده بچهههه غزال جونم دقیقا درکت میکنم ایشالله دیگه هیچ موقع بلایی سرشون نیاد که ماها میمیریم و زنده میشیم
عسل
20 تیر 92 9:48
واي بميرم برات انگار قلبمو فشردن خدايا مواظب اين گلا باش غزال خيلي ناراحت شدم هنوز تو شوكم..............
مهسا(مامان هستی)
20 تیر 92 13:04
وااااااااااااااااااای الهی بمیییرم برااااااااات عزییزم خیلییی سخته من واقعا امروز درکت کردم تو تاپیک نوشتم چی شد برو بخون واااای همش دلم پیش این بچست و بیشتر پیش تو که چی داری میکشی
سارای شکوفا
21 تیر 92 7:32
سلام غزال! وای چی شده؟ الهی... ارتپد چی گفت؟ بیا خبر بده. نگران شدم. ینی نمی گی با این فغان میای می نویسی اینجا زن حامله رد میشه!!!! یه هو بچه ش بیفته! مواظب خودت باش اتفاقه دیگه میفته. قوی باش. اوووه انقد در آینده از این اتفاقا می خواد بیفته. هی با دوچرخه بخورن زمین سرشون بشکنه. هی توی کلاس و مدرسه دست و پاشون بشکنه! تصادف و ... هم که جای خود داره. ایشالله که هیچ کدوم از این ها برای تو و خانواده ت اتفاق نیفته. ولی منظورم طبیعی بودن اتفاقه. دوستت دارم با این این نوشته هات که آدم رو می کشونه با خودت.
زهرا مامان صدرا
21 تیر 92 15:44
الهي بگردم براي ارتين جوجو غزالي دلم ريش ريش شد منم مثل تو خيلي ضعيفه حتي تحمل كوچك ترين درد صدرا و باباشو ندارم چه برسه به اينكه جاييش خون بياد نه گريههههههههههههههههههههههههههههههههههههه ايشالله دست ارتين جونم چيزيش نيست و زود زودي خوب ميشه از طرف من دست كوچولوشو ببوس
مامان ارمیتا
23 تیر 92 9:35
الهی بمیرم من عاشق این گل پسر شمام.از وقتی بدنیا اومده.مواظبش باشین
مامان ارمیتا
23 تیر 92 15:20
سلام خاله جون.من امروز تونستم توی مسابقه شرکت کنم.کد عکس من 632.میشه بهم رای بدی؟بیای وبمو ببینی حتما ازم خوشت میاد.میای؟
شادی
24 تیر 92 0:37
سلام غزال جون، اشک منم دراومد اصلا نمیتونم چیزی بنویسم من خیلی زود گریم میگیره اصلا دل ندارم، خیلی ناراحت شدم بخدا، امیدوارم دیگه هیچ وقت هیچ اتفاقی واسه جیگرگوشت نیوفته توروخدا خییییییییییییییییییلی مواظبش باش
نفس
24 تیر 92 13:45
سلام خواهر خوبم غزال جونم فشارم افتاده پايين با خوندن مطلبت من روي بچه ها خيلي حساسم و از موقع آرشينا انگاري پيرتر شدم.الهي فداي آرتينت بشم با دستش .ايشالا هيچي نيست خدا با ماست دوست خوبم ببوسش از طرفم.براش اسپند دود كن توروخدا
دنیا جون جونی
1 مرداد 92 23:12
وای خدای من غزالم چی شده؟ تو رو خدا بیا و اپ کن و بگو که بهتره ارتین جونممم خدا به خیر گذرونده... الهی فداش بشم..اشکام درومد به خدا....
مامان سارا و کیان
2 مرداد 92 15:37
آرتین عزیزم ، خیلی ناراحت شدم ، می دونی مامانت با نوشتن این خاطرات واقعاً تجربه مردن رو برات نوشته ، واقعاً با درد تو اون جون داده ، الهی که هیچ فقط دردی نداشته باشی که مامانی دیگه نمیره